سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از شهوت پنهان بپرهیزید : دانشمند دوست دارد که کنارش بنشینند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
مشاورین - مشاوره باجوانان
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • در یاهو
  •  

    چندی پیش یکی از دوستان یک سوالی را از ما پرسید که فکر کردم این راهم

    به مشاوره بگذارم تا نظر خوانندگان را جویا شوم.

    ایشان پرسیده بودند:چرا اسلام با ریش تراشی مخالف است وفواید ریش

    گذاشتن چیه ومضرات ریش تراشی چیه .اگه بده پس چرا امروزه اکثریت مردها

     ریش هاشون را می تراشن.توی تلویزیون اکثر مجریها وبازیگرها ریش ندارن

     وتوی فیلمها آدمای بی ریش آدمای با کلاس معرفی می شن.و....

                    من جواب این دوستمونو

                    به شما واگذار کردیم.هرچه

                   دل تنگتان می خواهد بگویید

                        ولی با دید انصاف .               



    مشاورین ::: دوشنبه 85/9/13::: ساعت 9:7 صبح
    نظرات دیگران: نظر
    موضوعات یادداشت:

                                   با سلام به همه دوستان با محبت خودمان

                               بیایید خودمان حلال مشکلات خودمان باشیم .

      وبلاگ مشاورین مشکلات ارسال شده را با مشاوره خودتان ونظارت مشاورین

                                         مورد بررسی قرار می دهد.

                       پس بیایید با همکاری همدیگر مشکلاتمان را حل کنیم

                                     تازندگی شیرینی داشته باشیم.



    مشاورین ::: پنج شنبه 85/9/2::: ساعت 10:8 عصر
    نظرات دیگران: نظر
    موضوعات یادداشت:

    . علی شنبه 27/8/1385 ساعتِ 11:24 عصر

      با سلام خدمت فرحناز خانم

      امیدوارم که بهتر شده باشید گرچه در این وضعیتی که شما هستید بهتر شدن معنی نداره.  ولی امیدوارم که بهتر بشید

      خدمتتون که عرض کنم شما الان گرفتار یک مسئله ای شدید که از آدم تا خاتم گرفتار شدن و خواهند شد. چند تا موضوع هست که یکی یکی تا اونجایی که در جریان هستم و تجربه کردم میگم. اول اینکه احساسات نقش مهمی در زندگی انسان دارن و اگر نباشن همیشه آدما فکر می کنن که یه چیزی توی زندگیشون کم دارن. میدونید من الان 20 سالمه و یه بار عاشق شدم و شکست خوردم و هنوز که هنوز به اون عشق پایبندم با اینکه میدونم هیچ وقت به اون نمی رسم ولی خب همه ی دوستام میگن که رفتارم به آدم نمی بره ولی من پیش خودم میگم اگر قراره که عاشق بودن و موندن منو تبدیل به چیزه دیگه ای غیر از آدمیزاد کنه واسم مهم نیست. همیشه ما دنبال کسی یا چیزی هستیم که بتونه به ما آرامش بده. ببینید من به شما قول میدم که اگر با اون طرفتون می موندید بعد از یه مدت احساستون نسبت به اون خیلی کمتر از الان بود و اصلان و ابدان از اینکه اوشونو از دست دادید به این شدت ناراحت نمی شدید. این بر می گرده به اون مسئله ای که همیشه آدما قدره اون چیزیو که دارن نمی دونن البته من جسارت نمی کنم ولی فکر میکنم اکثر آدما اینجوری هستن. اگر بخواین فراموشش کنید تنها راهش اینه که بهش فکر نکنید. تمام احساسات و روابطی که بین آدما به وجود می آد از فکر کردن ناشی میشه. در مورد اینکه شما از خدا شاکی هستید باید بگم که واسه ی همه روزها و زمانهایی پیش می آد که از دست خدا ناراحت بشن ولی اگر می دونستن که تمام این مسائل که واسشون پیش می آد واسه اینه که خدا دوستشون داره هیچ وقت ناراحت نمی شدن. من بچه ی شیراز هستم. حافظ ما یه شعری داره که میگه:

     ( هر که در این بزم مقرب تر است   جام بلا بیشترش میدهند )

      من این شعرو خیلی دوست دارم و سعی می کنم که همیشه به یاد داشته باشم این شعرو. شاید چون به شخصه عاشق شدن و شکست خردنو تجربه کردم بتونم خیلی بیشتر بهتون کمک کنم. اما اینجوری نمیشه از راه نامه یا میل یا اینجور چیزا. ولی امیدوارم هر چند کم تونسته باشم به شما کمک کنم و کمی از دردتونو التیام بدم. امیدوارم همیشه خوشبخت باشید و زندگی آیندتون آرامشو واستون به ارمغان بیاره.

    پست الکترونیکی tanhatarineshgh_jam@yahoo.com 217.219.63.31 www.ehsas-jam.blogfa.com نشانی سایت


    مشاورین ::: چهارشنبه 85/9/1::: ساعت 11:59 عصر
    نظرات دیگران: نظر
    موضوعات یادداشت:

    با سلام:

    نوشته خانم فرحناز را خواندم مرا برد به دوران نوجوانی که در ایران زندگی می کردم و حالا در کانادا زندگی می کنم.از اینکه با احساس و به سادگی اسمان ابی و به زیبایی پاگی برف احساستو نوشته اید برای شما تبریک می گویم.زندگی ما از سن شاید 13 به بالا کلا عوض می شود ما خودمان را بزرگ شده می دانینم و می خواهیم در میان دوستان یا برادران یا خواهران بزرگتر خودی نشان دهیم.این یک امر طبیعی است.فرحناز عزیز: شما در نامه خود نوشته اید ادم مذهبی نیستید و بقیه نامه خودتان را با استخاره و توکل و امامزاده رفتن ها ادامه داده اید.من از نامه شما مطالبی را یاد گرفتم و ان سفیدی و پاکی احساس بود که شما به ان اشاره کرده اید.در نظر بگیرد به پارکی رفته اید و در میان در ختان انبوه و گل ها و هوای تمیز و... خودتان را ازاد از دیوار خانه پیدا می کنید و این دیدن طبعیت است که به شما و به همه ما احساس شادی و ارامش را می دهد اینطور نیست؟احساس در انسان مانند بچه شیطانی است که در خانه در مهمانی ها و در میان مردم بالا و پایین می پرد و هرچه فامیلهاش به اوبگویند ارام باش بچه و اینقدر شلوغی نکن او شاید بازبه شیطونی خود ادامه دهد.احساس خیلی زیباست اگر به  جای طپش دل که شعور ندارد به حرف عقل توجه کند.عقل هم دوست منطق است و منطق همان است که به شما نشان می دهد چه کاری خوب است چه کاری بد.دل ما وقتی شعور ندارد و به خاطر همه چیر به طپش می اید و به احساس فشار می اورد که به مقصد برسد ولی در اینجا مانع هاییوجود دراد انها منطق و عقل هستند که نمی گذارند انسان به بیراهه یا خدای ناکرده به خود اسیب بزند.من یادم میاید در سن نوجوانی علاقه خاصی به دختر همسایه مان پیدا کرده بودم سه سال هم طول نکشید بلکه دهسال طول کشید و ایشان ازدواج کردند ولی من همچنان علاقه خاصی به ایشان داشتم طوری که شبها می رفتم از روی رد پای او در زمستان راه می رفتم.زمانی که از برابرم رد می شد اینگار مرا برق گرفته بود لال می شدم و مانند مجسمه می ماندم.من هم مانند شما دوستانی در شهر خودمان داشتم در مورد این دختر خانم ناز با همدردان خود که انها هم علاقمند بودند صحبت می کردیم مگر حرف های ما تمام می شد .من به شما حق می دهم و احساس شما را دوست می دارم ولی انچه مرا از این تب سرد یا گرم نجات داد معلم تعلیمان دینی ما در کلاس پنجم ابتدایی بود.من هم خیلی شیطون و با هوش بودم و در کلاس شاگرد ممتاز بودم.اقای ایمانی بود که مرا به بیرون از کلاس صدا کرد وگفت که ببین تو وجودت در کلاس است ولی فکرت اینجا نیست .مشکلی داری؟

    نتوانستم به ایشان بگویم زدم زیر گریه.او بعد از کلاس مرا به کتابخانه مدرسه برد و ماجرای علاقه پیدا کردن خودش را به دختر عموی خودش را ریا من توضیح داد.من گفتم اقای ایمانی شما هم؟گفت بلی چه فکر کردی مگر من ادم نیستم من هم مثل تو جوان ونوجوان بودم.اقای ایمانی گفت یادت باشه احساس کارهای شیطان می کند و لی عقل جلوش را می گیرد.اقای ایمانی می گفت اکثر جوانان از این جاده خواهند گذشت ولی همه انها شاید به ارزوی خودشان نرسند.من یاد گرفتم این حرف اقای ایمانی را که چیزی که به مرور زمان ارزش خودش را از دست می دهد لایق عاشق شدن نیست.اینجا بود عقلم را از طریق قدرت منطق بکار بستم.عقلم می گفت انسانها همه خواهند مرد پس چیزی که می میرد و دیر یا زود خواهد مرد لایق عاشق شدن نیست.

    فرحناز عزیز:

    انچه همیشگی است و ما باید عاشق باشیم تنها کسی است تو و من و همه انسانیت را افرید ه است.ان خدای رحیم و رحمان است.عشق به خداست که ماندنی و جاودانه است.اگر کاسه دلت را از احساس شیطنونک خالی کنی عشق فرشته ها و پروانه ها و ساده گر ها و زیبایی ها در دلت خانه خواهند کرد.بجای سوزش دل عشق ایزدی را می توانی با شادی و محبت پر کنی.دل ما کاسه ای است اگر تاریکی دران لانه کند پروانه ها در ان نخواهند نشست.اگر دل ما بجای احساس به حرف عقل گوش فرا دهد کاسه دل را با میوه های شیرین و با هدیه های غیر منتظره و شادابی و محبت به دیگران پر خواهی کرد.من سعی کرده ام دلم را از میوه ال علی پر کنم.من سعی کرده ام در این کشور بیکانه دلم را با امام رضای غریب پرکنم.من سعی کرده ام دلم را به مولا امام حسین بدهم واز عشق ان بزرگوار لذت ببرم.به نظر من حقیقت ان است که پاک و ساده باشد.و من می دانم تو پاکی به پاکی برف سفید زمستانی.

    موفق باشی.

       اسدی  از کانادا       http://hubin.parsiblog.com                                   ahad_asadi1337@yahoo.com     

     

     



    مشاورین ::: شنبه 85/8/27::: ساعت 8:36 صبح
    نظرات دیگران: نظر
    موضوعات یادداشت:

    سلام

    من نمی دونم چی بگم خیلی براتون متاثرشدم. خیلی حیفه که آدم توی بهترین سالای عمرش دلش اسیرکسی بشه منم تابه حال دچارشدم ولی به نظر من اگربراتون خواستگارخوبی با شرایط خوب اومد بهش فکرنکنید وحتما ازدواج کنید. به نظرمن کسی که خیلی راحت اونی رو که دوست داشته بخاطروسوسه دوستش میزاره کنارو میره با یکی دیگه رفیق میشه ارزش اینکه به پاش بنشینید رو نداره. اون پسره و شما دختر توی کشورماهم همیشه موقعیت خوب برای خانما وجود نداره ولی برای آقایون همیشه هست

                                  توسط: مریم              سه‏شنبه 9/8/1385

    gomgashte.parsibog.com                                                                                         

     دوست عزیز سلام

    هیچ وقت از درگاه حق تعالی نا امید ومأیوس مشو شاید حکمتی از جانب خداوند مقدر گردیده تا اینگونه شود ، شما در امتحان اللهی قرار دارید دوست داری با چه نمره ای از این امتحان فارغ گردی ، خواهر من این دنیایی که خداوند بنا ساخته تمامش پر از بالا وپایین است یک روز به کامت شیرین وروزی تلخ .مطمئن باش که خالق بی همتای تو همیشه وهمه جا ناظر بر رفتار و کردارت است مبادا با ناامیدی بر زبان کفر جاری کنی ، خداوند گر زحکمت ببندد در ی زرحمت گشاید در دیگری.خواهرم او را فراموش کن وعاشق خدایت باش که با عشق به او ، به هر چه خواهی رسی .با خدا باش پادشاهی کن             بی خدا باش هر چه خواهی کن

                                     موفق و مؤید باشید.                توسط:علی           سه‏شنبه 9/8/1385           

    www.rahiyanenoor.parsiblog.com                 marys_af2007@yahoo.com                                                         



    مشاورین ::: شنبه 85/8/27::: ساعت 8:33 صبح
    نظرات دیگران: نظر
    موضوعات یادداشت:

    فرستنده : فرحناز

    باسلام
    من جواب سوالمو می خوام.من مذهبی نیستم. ولی آدمی نیستم که کسیو می بینم عاشق بشم یا...حتی کسیو که الانا دوسش دارم!همیشه می دیدمش.گاهش حرف می زدیم اما هیچ احساسی در بین نبود. همه چیز از روزی حقیقت شروع شد که من استخاره کردم..هر بار استخاره و هر بار خوب اومدن..(توسط یه روحانی)هر بار خیر دنیا و آخرت..به حدی که یه بار خبر رسید اونی که دوسش دارم با کسیه.من استخاره کردم که اگه خبر دروغه خوب بیاد و اگر راسته بد بیاد..اما در کمال تعجب شنیدم که حاج آقا گفت خبری که از تلفن یا نامه یا کسی گفته یا FF دروغه.صحتی نداره!!کاملا معلوم بود و حتی خودشم گفت نمی تونست درک کنه که خبر از چه طریق به ما رسیده و من مطمئن تر از همیشه..و معتقدتر از همیشه..دل بستم اونم نه چند روزو چند هفته ..نه یه سال...که سه سال!!اما من احمق نفهمیدم که اگه راه هوسمو در پیش می گرفتم موفق تر بودم تا راه دوست نشدن و سربه زیری..اتفاقاتی افتاد که من راز دلمو گفتم..و اون آقاپسرمورد علاقه من فهمید..:(و الان طرف میگه هیچ وقت هیچ چیزی در بین نبوده و در بین هم نخواهد بود!!
    و حدود یه  سال پیش یکی از دوستاش که از سر هوسش دنبال من بود زیر پاش نشست که با یه دختری آشناش کنه و دوست بشن.._البته بعد کلی اینو اونو نشون دادن)دوست شدن!طرفم با اون دختره:(((الانو نمی دونم جریان از چه قراره فقط می دونم دارم داغون میشم.
    ا دل کندن خیلی سخته..خیلی..و من اصلا نمی خوام که دل بکنم:((من همینو می خوام.چرا اونموقعی که این طرف مطابق معیارای من نبود من اینهمه رو حرف خدا حساب بازکردم؟چرا حالا خدا به دادم نمی رسه؟؟؟چرا؟؟
    قبل از تولد امیرالمومنین دو جا رفتم زیارت..هم دعا کردم..هم نذ ر..
    روز تولد سه تا اممامزاده5شنبه همون هفته هم باز دو تا امامزاده دیگه و شنبه هم یه جای دیگه یه روزشم روزه گزفتم هم نماز حضرت فاطمه خوندم هم دعاهای آنچنانی..و تمام مدت داشتم از خدا می خواستم برگرده..همین:((
    به همشون التماس کردم لااقل اگه صدامو می شنون یه نشونه برام بفرستن..من احمق و خوش خیال فکر می کردم می گن آدم دعوت میشه و میره جایی، راسته..شاید خدا خواسته بهم بگه هنوز به یادمه و بعدشم حاجتمو بده..اما دریغ
    حتی همین 3شنبه پیش رفتم پارک به امامزاده ای که همیشه می رفتم گفتم این بار شرمنده نمی یام چون اینجوری بیشتر کفر می گم و داغون میشم...اما آخرشم رفتم..آخر سفره ی دعای توسل رسیدم..هم دعا رو 2بار خوندم..تنهایی و یه بارم با بقیه هم ساندویچ و اینا خوردم هم زیارت عاشورا هم دعاهای دیگه...و بازم از خدا خواستم..گاهی هم می گفتم حتما یه چیزی بوده که من تو این موقعیت و با این وضعیت رسیدم اما...چی بگم...همه اینا + اینکه چند نفر تو مکه برام همزمان دعا کرده بودن.. تا الان که هیچی گیرم نیومده..هیچی هیچی هیچی
    شما بودین جای من چی کار می کردین؟؟
    من الحمدلله زشت نیستم همه میگن این نشد یکی دیگه اینهمه...اما..من نمی تونم نمی تونم((
    خدا چیو می بینه؟اشکای منو؟؟چیو می شنوه دعامو؟؟صدامو؟التماسمو؟
    چیو می دونه؟اعتقادمو؟احساسمو؟؟؟این که نمی تونم به هرکسی راحت دل ببندمو؟؟؟بابا منم آدمم:((خسته شدم از تنهاییم و اینکه هیچ کی به حرفم گوش نمی ده:((
    +
    خوابایی که می دیدم..حتی گاهی که تو فکری نبودم...دنیای خوابم که دست من نیست خدا می خواد چیزیو نده چرا نشونم می ده؟چرا؟می خواد دل منو بسوزونه؟؟؟؟
    باشه ازش به خاطر همه چیز ممنونم.... ولی مرا راهنمایی کنید چگونه از این حالت روحی بیرون آیم

     

    (از خواننده گان محترم می خواهیم نظرخودشان را راجع به نامه

    فرحناز خانم بیان کنند.انشاءالله پاسخ این نامه در چند روز آینده

     درهمین پست داده می شود)



    مشاورین ::: دوشنبه 85/8/8::: ساعت 11:26 عصر
    نظرات دیگران: نظر
    موضوعات یادداشت:

    با سلام.من اومدم که مشکل خودم رو همین جا بگم.من 18 سالمه.تا حالا هم عاشق هیچ دختری نشده ام .و اصلا دوست دختر ندارم.میپرسیدچرا ؟.منم میگم به خاطر اینکه من ادم بسیار خجالتی هستم.زبونش رو ندارم.مشکل من اینه من نمیخوام تا ابد تنها باشم.دائم با خودم حرف بزنم.نمیخوام همیشه گوشه ی خونه بشینم و با خودم بگم علی همه چیز درست میشه.اخه همه چیز همونجوری مگه درست میشه.من دیگه تحمل ندارم که دائم دختر و پسرهایی رو ببینم که توی خیابون باهم قدم میزنن و میگن و میخندن.هر وقت این صحنه ها رو میبینم میرم خونه میزنم زیر گریه.به خدا دیگه تحمل ندارم.باور کنید دیگه دارم دیوونه میشم .بابا منم میخوام مثل بقیه دست دوست دخترم رو بگیرم برم بیرون البته اگه بتونم.تو خدا در حل کردن مشکلم به من کمک کنید.(نامه از علی-چهارشنبه 3/8/1385-)

    جواب نامه:

    با سلام وتشکر از شما که مشکل خود را با ما در میان گذاشتیدبرای افرادی به سن شما که در اوایل بلوغ به سر می برید وتمایلات جنسی ومیل به جنس مخالف  بروز می کند  شاید اینکه با جنس مخالفی نتوانسته اید ارتباط برقرار کنید به خاطر حجب وحیاء وعفاف وپاکی طینت شما باشد نه خجالتی پاکی وحیاء در جوان زمینه رشد وتعالی او به سمت کمالات روحی می شود پس امر پسندیده ای است .گاه دیده شده افرادی که مبتلا به مسائل عشقی قبل از ازدواج وبه انگیزه هوسرانی و...شده اند بعد از مدتی مشکلات زیادی گریبان آنهارا گرفته ار سوء اخلاقیات تابیماریهای روحی وروانیو...خصوصا اگر شکست عشقی هم داشته باشندپس بهترین کاری که پیشنهاد می شود این که با ورزش کردن وتفریحات سالم ودوستان خوب که حداقل نماز خوان هستد خود را مشغول کنید تا ایام ازدواج که فرا رسید به دنبال همسر مناسب برای خود بگردید واین مشکلی را که بیان کردید (خجالت از دوست شدن با دختران)این راهم از الطاف خدا بدانید که چون شما رادوست می داشته  با این حالت شما رااز حوادث وامور خطر ناک ومهلک دور کرده است. پاک  زندگی کردن در دوران جوانی  می تواند زندگی آینده شما وهمسر وفرزندان وحتی نوه ونتیجه شما را بیمه کند.                    موفق باشید.مشاورین

     



    مشاورین ::: پنج شنبه 85/8/4::: ساعت 12:4 صبح
    موضوعات یادداشت:

    " کسی که در خود احساس کرامت می کند شهوات و خواهش های نفس ، نزد او بی مقدار می شود."حضرت علی ‹ع› 

    بی تردید یکی از نیرومند ترین غرایز ، نیروی جنسی و تظاهرات حیاتی آن است . این نیرو از ابتدای تولد به صورت کمون (نهفته) در وجود آدمی نهاده شده است . فرد تا پیش از بلوغ ، دوران آرام و بی تحرکی را پشت سر می گذارد ، اما به محض شروع دوران نوجوانی آرام آرام زمان بیداری این نیرو فرا می رسد و رفته رفته تمامی وجود نوجوان را در بر می گیرد و تأثیرات زیادی بر او می گذارد به گونه ای که نوجوان ، خود را در چنگال قوی این غریزه ، تقریبا ًبی دفاع و ناتوان می بیند و آن را خارج از حیطه اراده و اقتدار شخصی خود احساس می کند . به همین دلیل ظهور و بروزاین غریزه خواه ناخواه با مشکلاتی توأم است . شکوفایی این غریزه ،به تدریج با هزاران تصور و احساس دیگر همراه می شود و پس از مدتی تقریباً مالک اصلی وجود آدمی می گردد.

    مراحل تمایلات غریزی

    نوجوانان درابتدا احساس ناشناخته و مرموزی در وجود خویش می یابد که آمیخته با نوعی محبت و علاقه به دیگران است و سپس چند مرحله را به تدریج طی می کند:
    در مرحله اول توجه نوجوان به وضع بدن معطوف می شود و این آغاز توجه و علاقه به امور جنسی است.
    در مرحله دوم توجه وعلاقه قبلی با میل شدید وعاطفه ومحبت همراه می شود وبه اصطلاح ماهیت عاطفی پیدا می کند:
    در مرحله سوم علاقه به جنس مخالف بیشترمی شود و در ابتدا عشق و علاقه آنها ممکن است هر کسی را هدف قرار دهد . در این مرحله نوجوان ممکن است به طور اخص به چندین نفر علاقمند شود.
    در مرحله چهارم علاقه معطوف به چند نفر تغییر جهت داده و به جانب یک فرد از جنس مخالف هدایت می شود. این فرد ممکن است قدری بزرگتر از خود نوجوان باشد و نوجوان ،احتمالا ًبا این شیوه بخواهد از پشتیبانی فردی برخودار شود.
    در مرحله پنجم نوجوان ، تغییر عقیده می دهد و متوجه فردی از جنس مخالف می شود که تناسب سنی با او داشته باشد.
    برخی ازروانشناسان ، عشق وعلاقه نوجوانان را دو نوع می دانند:عشق عاطفی ( ملکوتی ) و عشق شهوانی . آنها عشق ملکوتی را محبت و علاقه ای می دانند که جوان به طرف مقابل احساس می کند و گاهی هم جوانان
    از آنان به " عشق پاک" تعبیر می کنند . در این مرحله ، عشق جنبه جسمانی و شهوانی ندارد بلکه با نوعی تمجید و تحسین و احساس فداکاری توأم است و جوان به شدت پرهیز دارد که این نوع احساس را با بر چسب علاقه جنسی آلوده کند و از آن ، به عشق آسمانی یاد می کند. " موریس دبس " این نوع گرایش ها را " عشق های افلاطونی " می نامد و آن را مشتمل بر احساسات محبت آمیز می داند. در مرحله عشق عاطفی بروز و ظهور می یابد جوان بیشتر به مسائل توأم با لذت علاقه مند می شود و چنانچه در طرف مقابل ویژگی های مطلوب را بیابد به ازداوج می اندیشد .



    مشاورین ::: چهارشنبه 85/8/3::: ساعت 11:27 عصر
    نظرات دیگران: نظر
    موضوعات یادداشت:

     

    دین اسلام بر پایه فطرت انسانها قرار دارد بنا بر این به مسئله مهم مشورت توجه خاصی داشته است. چرا که انسان فطرتاً بدنبال خود شکوفایی و کمال می باشد بنابر این برای رسیدن به این مهم به همفکری و عقل و خرد دیگران دارد و این مسیر نخواهد شد جز در سایه مشورت کردن و شریک شدن در عقل سایرین. 

         در باب اهمیت مشاوره از پیامبر(ص) نقل شده است که می فرمایند:

    «هر کس تصمیم به اجرای کاری گیرد و برای آن مشورت کند و انجام دهد،

     به بهترین راه دست یابد» 

    شعری از مولانا:  

          مشورت کن با گروه صالحان                 بر پیمبر امر شاورهم بدان

         امر هم شوری برای این بود                کز تشاور سهور و کژ کمتر رود

     گروه مشاورین جوان در خدمت شماست .باارسال مشکلات خود راه کار آن را از ما بخواهید.می توانیددر این وبلاگ کامنت بگذارید یا با ارسال آن به آدرس:

                             Moshaverin110@yahoo.com

                                 ما را در جریان بگذارید    باتشکر



    مشاورین ::: چهارشنبه 85/7/26::: ساعت 2:36 عصر
    نظرات دیگران: نظر
    موضوعات یادداشت:

    <      1   2      
    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 6
    کل بازدید :75345

    >>اوقات شرعی <<

    >> درباره خودم <<
    مشاورین - مشاوره باجوانان
    مشاورین
    این وبلاگ جهت مشاوره دادن به جوانان در زمینه مشکلاتی که در دوران جوانی برای آنها رخ میدهد تأسیس گردیده است.درصورت تمایل می توانید مشکلات خود رابه کانون مشاوره باجوانان ارسال کنید.یا در این وبلاگ کامنت بگذارید. باتشکر Moshaverin110@yahoo.com

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    مشاورین - مشاوره باجوانان

    >>لینک دوستان<<

    >>لوگوی دوستان<<


    >>آرشیو شده ها<<


    >>جستجو در وبلاگ<<
    جستجو:

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<
    <